سلام خدمت شما و دوستان

اسكندر مقدوني شخصيتي تاريخي و يا  تخيلي؟

وقتي صفحه هاي تاريخ را ورق ميزنيم به الكساندر مقدوني پسر فيلپ پادشاه مقدوني بر ميخوريم .ميبينم كه او سرداري جوان بوده كه با متحد كردن يوناني ها و مقدوني ها در زيز يك پرچم

با فرصت طلبي از  نارضیاتی يونانيان از سلطه ايرانيها و انحطاط امپراطوري هخامنشي به پارس هجوم اورده و دودمان اين امپراطوري را به باد ميدهد.وپرس پوليس را به حريق ميسپارد

چيزي كه واقعا جالب توجه است وضعيت سياسي و نظامي پارس در اين دوره زماني است.وقتي كتابهاي مثل روزگاران نوشته دكتر زرين كوب ويا تاريخ ايران باستان تاليف مشيرودوله(پيرنيا) رامطالعه ميكنيم .ميبينم

از اردشير درازدست(طراخشت)به اين سمت را انحطاط اين امپراطوري قلمداد ميكنند.اما ايا به معناي كلي كلمه؟امپراطوري هخامنشيان بالغ بر 22 ساترپ(خششتپر) داشته يعني 22 مملكت اين امپراطوري را تشكيل ميداده

كه در هر دوره از زندگي يك پادشاه  يك ولايت سر به طغيان وشورش بر ميداشت كه متداول ترين انها يونان و مصر هستند.در زمان داريوش كبير با شورش استيلا گوراس در سرزمينهاي يوناني(ايوني) اسياي صغير تحت لواي پارس

شورشها شكل جدي تري به خود ميگيرند.اين شورش  در شهر ميلتوس شروع ميشود كه محرك انها اتنيها بودند كه سرانجام سركوب ميشود.يا شورشها در مصر كه  خشيبيه در انجا شورش ميكند.بعد در زمان اردشير دراز دست

ايناروس شورش ميكند كه توسط يك سردار پارسي به نام بغا بخش (مگابيز)سركوب ميشود.اما اصل نكته اينجاست در شورش سومي كه در مصر به وقوع ميپيوند توسط اميرميندوس در زمان داريوش دوم   مصر جدا ميشود.بعد در

زما اخوس (اردشير دوم)كه بعد از ان داريوش سوم   ميايد واين دوره را عملا اوج انحطاط امپراطوري هخامنشي قلمداد ميكنند مصر دوباره به پارس برگرداننده ميشود و فرعون وقت نكتانپو سرنگون ميشود

حتي اين امپراطوري رو به انحطاط دوباره انقدر نيرو داشته كه حتي (كسيها) رادر ناحيه كه در شمال ايران امروز طالشان مينامند و مسيري سخت صعب العبور است توسط يك سردار پارسي ونجيب زاده هخامنشي به نام كودمان كه فرد دليري

بوده كه بعد همين داريوش سوم ميشود سركوب كند.امپراطوري كه در نهايت انحطاط است ولي انسجام ايلات پهناور خود را حفظ كرده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!1اين طور در كتابهاي تاريخ نوشته شده و ساخته ذهن من نيست

اينجا باييد بگويم انحطاط  از چه لحاظ چون به معناي كلي كلمه ان را نميتوان بكار برد.چون خود تاريخ نويسان تا اينجا اعتراف كرده اند كه قدرت نظامي هخامنشي منحط نيست.حال از منظري ديگر نگاه ميكنيم

اگر بگوييم از لحاظي ديگر ضعيف شده بودند.دوباره اين شك و شبهه باقي است كه مگر ميشود دربار در خواب غفلت وفساد باشد و نيروي نظامي قوي ذاشته باشد؟مگر ميشود برنامه ريز درستي نداشته باشد ولي سپاه منسجم باشد؟

يعني قدرت نظامي يك امپرلطوري متاثر بوده است از وضعيت دربار وضعيت جامعه ان روز و سياست هاي دولت و..............يعني مجموعه كه هم چون ماشيني ميباشد كه اگر كوچكترين چرخ دنده ان دوچار مشكل شود خرچرخ دنده هاي ان قادر به حركت نيستند چه به رسد به دربار.پس اين نكته قابل تاملي است.داريوش سومي كه فرد دليري بوده  وعملا هيچ ساتارپي از ايران جدانشده يعني قدرت حاكميت تا اين وسعت حفظ شده.تا اين وسعت؟!!!!!!!بله كتاب روزگاران ميگويد من نميگويم يعني دولتي  كه اين قدر قدرت دارد كه يك سوم جهان را حفظ كند در اينجا طبق روابط رياضي قدرت نظامي با وسعت رابطه مستقيم دارد.بله كه حتي در دوره اي كه انحطاط ان را تعريف كرده اند اخرين شورشها را نيز سركوب ميكند.كه گواه است كه هنوز زير ساختهاي اين دولت درست كار ميكنند.حال اين سپاه كه اين گونه ايالات را حفظ كرده و اخرين شورشها را سركوب كرده و داريوش سوم (كودمان)كه بر كسي هاي سلحشور وكوه نشين غالب شده چطور با يورش يك جوانك اروپاي در هم ميريزد.اين امپراطوري چند مليتي عظيم توسط اين جوانك كه همچون شهاب ساقب است طلوع و ظهور ان ميايد وميسوزاند وميرود.عجب؟وقتي ميگويم چرا ميگويند شاه در عيش ونوش بوده سپاه در هم ريخته بوده و............... چطور سپاه در هم ريخته و ايالات در هم نريخته و حتي ممالك جدا شده برگرداننده ميشود وظغيانگران سركوب ميشوند اين چطور ممكن است.پس اين انحطاط در كجاست؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!1

چطور اين امپراطوري كه هنور اين طور منسجم است يكهو توسط اين جوانك فروميپاشد.اگر ميگفتند در زمان داريوش سوم عملا تماما امپرلطوري پراكنده شده دليلي قاطع بر ضعفشان بود.ولي حال چه؟

وقتي ميگويم هنوز منسجم است يعني مردم نيز هنوز باهم منسجم هستند و پايگاهاي مردمي اين حكومت باقي است.پادشاهان هخامنشي كه اينقدر نسبت به اديان به ديد تسا مح و احترام نگاه ميكردند ويهوديها را تكريم ميكردند

و نسبت به تمام مبلغان و روحانيون هر دين مساعدت ميكردند و دين كه در ان زمان به روح جان مردم حكم ميراند اينقدر تاثير نداشت كه لااقل در هر ساتراپ هزار نفر را بر عليه اسكندر بسيج كنند .هخامنشيان كه در طول 200 سال كه بايد

در تمام ابعاد اجتماعي وفرهنگي و ساير موارد ريشه دوانيده و پتانسيلهاي را بوجود اورده اند توسط جوانكي از هم ميپاشد؟پس چيزي كه اينجا مد نظر است وضيعت امپراطوري در زمان داريوش سوم است .امپراطوري كه هنوز تفكيك نشده چطور معني ميشود؟شما بگوييد يعني اينقدر وچود داشته كه اينها را حفظ كند حال به يكباره سردار جوان جوياي نام برميخيزد سپاهي گرد مي اورد واين امپراطوري را نابود ميكند وبه خود ميگوييد ايول چقدر سرزمين به من رسيد

مثل اينست كه بگويم اتحاديه جماهير شوروي خود از هم فرونپاشيد بلكه جوانكي از افغانستان بلند شد نيرو فراهم كرد و ان را فروريخت.اسكندري كه طلوع وغروب ان و سرعت اوج ان قدر سريع است كه بعضي حق دارند او را افسانه به شمار اورند

من اينجا به صراحت نميگويم او شخصيتي افسانه اي است بلكه ترديدي است كه به من هم وارد است .حل اين مساله را به ذهن پويا و كنجكاو جوانان ايراني ميسپارم؟باشد كه ديو امپرياليسم به پوشالي بودن داستانهايش اينقدر تكيه نكند

البته در صورت حذف اين واقعه دولت سلوكيه نيز پوشالي ميشود انوقت يك دوره تاريخ بصورت خلع در مي ايد در مطالب پايين تر اين را ذكر كرده ام  كه جوابش را در وبلاك اقاي انوش راويد ميبينيم بر خود من هم مساله روشن نيست

 

میلاد مهر ائین  ابان ۱۳۸۸