کذب محض (یک داستان کوتاه)


بخش اول - قسمت دوم

ادامه نوشته

نامردمان


در این بزمی که می رقصم بر این معبد چه حاصل هست

به جان خام در این محفل به جام جم جفا کردم
ادامه نوشته

حسم کن بازم


خودت گفتی یه روز می رم دیگه حرفی نمی مونه

چه قد آرامش تلخی شده حاکم تو این خونه
ادامه نوشته

کذب محض (یک داستان کوتاه)


بخش اول - قسمت اول

ادامه نوشته

هجو

این نه آن بود که ما در پی آن این شدیم
بر فلک بودیم و رستیم و ز جان سیر شدیم

مدح دیوانه کجا و سخن دوست کجا
ز بد حادثه دیریست که دلگیر شدیم

جهل و عصیان و گنه هر سه به یک خاتمه اند
ما کزین اهل نبودیم به کدام گیر شدیم

نیم ما را به اسارت به کجا ساخته اند
آن همان ما بود و این شد که ما نیم شدیم

شرط میخواری به جام و قدح و پیمانه نیست
ما بسی با ذکر می در بادیه سیر شدیم

رسم مردی و مروت را کجا باخته ایم
به کدام شال و نشان و خاطری میر شدیم

شکوه ها بر دل و بر جان بسی کردم جای
گله ای نیست کزین جور زمان پیر شدیم

ز سحر عزم سفر کردیم و نور با ما بود
چه گنه بود و خطا شد که شبگیر شدیم

هجو خام را به هنر هیچ شباهت نَبوَد
این نه آن بود که ما در پی آن این شدیم