روز۲۰امردادسالروزايستادگي دلاورانه آريوبرزن ويارانش
دربرابرهجوم اسكندرگجستك وبه خاك افتادنش درراه
سربلندي خاكش گرامي بادنام وراهشان جاويد
--------------------------------------------------------------------------------
به پاس هروجب خاكي ازين ملك/چه بسياراست آن سرهاكه رفته
آریو برزن
آریو برزن نام سردار ایرانی بود که در کوههای پارس در برابر سپاه اسکندر مقدونی ایستادگی کرد و خود و سربازانش تا واپسین تن کشته شدند.نام آریوبرزن در پارسی کنونی به گونه آریابرزین هم گفته و نوشته می‌شود که به معنی ایرانی باشکوه است.
باقی در ادامه ی مطلب...........
روزی شاگرد یه راهب پیر هندو از او خواست که بهش یه درس بیاد موندی بده. راهب از شاگردش خواست کیسه نمک رو بیاره پیشش، بعد...
جدیدا زیاد میشنویم که گوگل لوگوی خودش رو به خاطر مناسبت های مختلف در کشور های مختلف تغیر میده. تواین پست مروری داریم بر اون لوگو ها . .
مردی در کنار ساحل دورافتاده ای قدم می‌زد. مردی را در فاصله دور می بیند که مدام خم می‌شود و چیزی را از روی زمین بر می‌دارد و ...
مناجات غضنفر : خدایا گناهانم را نادیده بگیر
همانگونه که دعاهایم را نشنیده می گیری
واسه بقیه بدو ادامه مطلب
من با آنکه در خانواده ای ترک زبان زاده شده ام، اما عاشق بی قرار زبان پارسی هستم. از این نظر، همانندی بسیاری به محمود غزنوی دارم. او هم با آنکه از خانواده ای ترک زبان بود، اما دربارش را پر کرده بود از شاعران پارسی گوی. پیش خودمان بماند و جایی درز نکند که در گذشته، ترک زبان های آسیای میانه، دور و نزدیک دردسرهای بزرگی برای ایران و همسایگان ایران بوده اند. اما انصافا فهمیده یا نفهمیده، از عهده انجام خدمتی بزرگ و فرهنگی نیز برآمده اند:
بين يكى از علماى برجسته با يك نفر كافر منكر، مناظره و بحث رخ داد، ولى در وسط بحث، عالم از مناظره دست كشيد، و از ادامه مناظره خوددارى كرد. از او پرسيدند: تو با آن همه علم و فضل، چرا در برابر بى دينى، عقب نشينى كردى؟
در پاسخ گفت: علم من از قرآن و حديث پيامبر صلى الله عليه و آله و گفتار بزرگان علم و دين است، ولى اين كافر منكر، قرآن و حديث و گفتار بزرگان را قبول ندارد و نمى شنود، بنابراين شنيدن كفر او براى من چه سودى دارد.
آن كس كه به قرآن و خبر زو نرهى
آنست جوابش كه جوابش ندهى
حكايت هايي از سعدي
باب چهارم - در فوايد خاموشي
پارسايى شيفته و مريد شخصى بود، به گونه اى كه از فراق او صبر و قرار و توان گفتار نداشت، هر اندازه در اين مورد سرزنش مى ديد و تاوان مى برد، از عشق و علاقه اش به او نمى كاست و مى گفت:
كوته نكنم ز دامنت دست
ور خود بزنى به تيغ تيزم
بعد از تو ملاذ و ملجايى نيست
هم در تو گريزم، آر گريزم
او را سرزنش كردم و گفتم: چه شده و چرا هواى نفس فرومايه ات بر عقل گرانمايه ات چيده شده است؟ او مدتى انديشيد و سپس گفت:
هر كجا سلطان عشق آمد، نماند
قوت بازوى تقوا را محل
پاكدامن چون زيد بيچاره اى
اوفتاده تا گريبان در وحل
حكايت هايي از سعدي
باب پنجم - در عشق و جواني
کارت سوخت ماشینو برداشتم دارم میرم بابام میگه میری بنزین بزنی؟؟؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ میرم آب هویچ بریزم تو باکش نور چراغاش زیاد شه!!!
دارم تو حياطمون موتورمو تعمير ميكنم
به مامانم ميگم دستمال بيخودي داري؟؟؟
ميگه ميخواي موتورتو تميز كني؟
گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ مي خوام هل هله كنان تو كوچه كردي برقصم
بقيه توي ادامه مطلب